قطعهای از تفسیری بینام به فارسی که ظاهرا در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم نوشته شده است؛چاپ عکسی از روی نسخهای محفوظ در دانشگاه لاهور،از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران(سلسلهء عکس نسخههای خطی،شمارهء 1) چاپ شرکت سهامی افست،اسفند 1344.آقای مینوی در مقدّمهای که بر این چاپ نوشتهاند تألیف کتاب را همعصر با کتب اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری دانستهاند و احتمال دادهاند که محلّ تألیف آن شاید مشرق فلات ایران از خراسان تا غزنین بوده باشد.همچنانکه ایشان مرقوم فرمودهاند از اشارات خفیفی که دربارهء یکی دو تن از قبیل قاضی بو عاصم یا خواجه ابو جعفر مفسّر در این تفسیر آمده است متأسّفانه نمیتوان بحّل مسألهء مؤلّف تفسیر و زمان واقعی او پی برد. (*)-این مقاله را با تأمل مطالعه فرمایید.(مجله یغما(
نشانهء خفیف دیگری نیز میتوان دربارهء مؤلف بدست آورد و آن حنفی بودن اوست چنانکه در صفحهء 17 پس از شمردن شرایط وجوب زکوة گوید:از این هفت شرط یکی نبود زکوة واجب نیاید در قول بو حنیفه رحمة الله علیه...و در صفحهء 61 در بیان حکم سرقت گوید:اگر کسی از ذو رحم محرم خویش چیزی دزدد دست او نبرند و اگر کم از ده درم و یا چیزی که بهای او کم از ده درم بود بنزد بو حنیفه رحمة الله علیه دست او نبرند..و نیز در صفحات 86 و 87 در تفسیر آیهء:
و ما کان اللّه لیضیع ایمانکم
،اختلاف شافعی و ابو حنیفه را در این مسأله که آیا نماز از شرایع ایمان است یا از خود ایمان است نقل میکند.ابو حنیفه معتقد است که نماز خود ایمان نیست بلکه از شرایع ایمانست و شافعی با استدلال باین آیه معتقد است که نماز خود ایمانست یا از ایمانست.مؤلف نخست قول شافعی و استدلال او را نقل میکند و بعد میگوید:اما انصاف(در اصل انفصال؟)آنست که...و بعد شروع باستدلال ابو حنیفه و ترجیح قول او میکند.
دربارهء تاریخ کتابت آقای مینوی حدس زدهاند که باحتمال قوی باید قبل از 450 هجری باشد و سبک خط که متن آیات به کوفی و تفسیر به نسخ قدیم است بزرگترین مؤیّد این حدس است ولی آنچه جالب توجّه است تمییز میان ج و چ و ب و پ و ز و ژ به سه نقطه است و نیز نوشتن ذالهای فارسی بدال است که رسم الخط عمومی نسخههای خطی از قرن هشتم و نهم ببعد است.
آقای مینوی ببعضی از نکات رسم الخط که در این کتاب به کار رفته است اشاره فرمودهاند و پس از آن بعضی خصوصیّات لغوی آن را بیان کردهاند.من در اینجا برای نشان دادن اهمیت فوق العادهء این کتاب ببعضی دیگر از نوادر لغوی که در آن موجود است اشاره میکنم و بحث محقّقانه را بعهدهء فضلای متخصّص در زبان و ادب پارسی میگذارم:
اسکرد1بمعنی واجب:تمام گزارید نمازهائی را که بر شما اسکرد کردهاند ای که واجب کردهاند...و بدهید زکوة ای که دهشی که بر خواستهای شما اسکرد کردهاند ای که واجب کردهاند.(ص 17)
از خودی،بخود،بخودی:بمعنی از پیش خود،سرخود مستقل،بعمد و اختیار:شما از خودی بر خدای عز و جل چیزی میگوئید که ندانید.(ص 15) در تفسیر آیهء:
فویل للّذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند اللّه
: واویل مران کسها را که بخودی کتابها نوشتند(ص 13)اما پدرت را گوسالهای بود بخود که آن را اندر کوهی برده است بامانت بخداوند ابراهیم و اسحاق سپرده است..(ص 6)
بخود بمعنی باختیار و بعمد در این بیت سعدی استعمال شده است:
نه خود را بآتش بخود میزنم که زنجیر شوق است در گردنم
و مقایسه شود با این شعر حافظ:
حافظ به خود نپوشید این خرقهء می آلود ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
برده1شدن،بمعنی مغلوب شدن خصم در حجّت و استدلال:ایشان را حجت و بهانه باشد که و شما اندرین برده شوید.(ص 13)
برده1گرداندن،بمعنی مغلوب کردن خصم در احتجاج:و مر شما را بدین برده گردانند،در تفسیر آیهء:
لحیا جو کم به عند ربّکم.
(ص 12)
بهانه بمعنی حجّت و برهان:در تفسیر آیهء:
لئلاّیکون للنّاس علیکم حجة
،گوید: پارسی حجت بهانهای بود که خصم را برده گرداند و دعوی دعوی کننده را روشن گرداند.(ص 92)
برسو،بمعنی فوق:و آن برسو شما بداشتیم در تفسیر آیهء:
و رفعنا فوقکم الطّور.
(ص 28)
بی از دیگر مردمان،در ترجمهء
:من دون النّاس.
(ص 29)
بیخستون و بیستون،بمعنی کافر و منکر مکرّر استعمال شده است.
پشتگان،بمعنی یاریده،در ترجمهء«نصیر»در آیهء:
مالک من اللّه من ولیّ و لا نصیر.
(ص 65)
پی افتادن،بمعنی فهمیدن و دریافتن:می گوئیم راعنا او خود پی نیفتد. سعد معاذ رضی الله عنه گفت جهودان پی افتادی.(ص 48)
پادشاه،بمعنی خدا:پادشاه عز و جل جبریل را علیه السلام بدین آیت فرستاد. (ص 69 و 70)
دو کانی،بمعنی دکان:تا آدم علیه السلام آنجا دو کانی بنا کرد...چون دو کانی برآمد ایزد تعالی خانهای زرین از زیر عرش بسوی آدم فرستاد با هفتاد هزار فریشته تا آن خانه را بر میان دو کانی بنهادند...چون آدم علیه السلام این دو کانی بنا کرد و این خانه بر آن نهاده آمد.کلمهء دکان را لغتنویسان عرب فارسی معرّب دانستهاند و یکی از معانی آن را مصطبه گفتهاند.اینجا معنی مصطبه و صفّه و بنائی که مانند سکّو باشد مناسب است.
زودی،بمعنی سرعت؛در تفسیر آیهء:
و اذا قضی امرا فانّما یقول له کن فیکون
گوید:و این کن از بهر آن یاد کرده است که فهم آدمیان اندر دریافت زودی بیش ازین طاقت نداشت که دریافتی،کن یاد کرد...(ص 62)
سر گزید،بمعنی مالیّات سرانه بجای جزیه(ص 19)که میرساند گزیت یا جزیه بمعنی خراج و مالیّات مطلق نیز استعمال میشده است و بهمین جهت برای مالیات سرانه کلمهء سر گزید را بکار برده است.
سریاکان1،بمعنی رؤساء که لابد مفرد آن باید سریاک باشد؛در ترجمهء جملهء عربی الا الاباطیل الّتی یسعمونها من رؤسائهم گوید:جز آن بیهدههای ترفندها که از سریاکان خویش و دانشمندان خویش میشنوند.(ص 13)
ش،ضمیر فاعلی در آخرین فعل مفرد غایب:و آن کعب جهودی بود از بنی نضیر(در اصل نظیر؟)مهتر ایشان؛پرسیدش مریشان را که نشان این مرد یعنی محمد صلی الله علیه و سلم در تورات هیچ یافتهاید.(ص 14)
شو،امر از فعل شدن بمعنی رفتن برای تأکید یا افادهء بمعنی دیگر دوبار استعمال شده است:شو بنزدیک آن تنور شو.(ص 46)
شنکل1،بمعنی سم و ظلف عربی؛در تفسیر فاقع لونها گوید:زرد زرد تا شنکلها و سرونش نیز زرد است.(ص 5).و این عبارت بیقینتر ترجمهء جملهء عربی فاقع لونها ای صفراء القرن و الظلف است که مفسران گفتهاند.و شنکل معادل ظلف و سرون معادل قرن آورده شده است.در این صورت شنکل صورت دیگری است از کلمهء ژنکله که در فرهنگهای فارسی بمعنی سم آمده است.
کم دان بمعنی امّی‘در ترجمهء:و منهم امیّون لا یعلمون الکتاب گوید: ازین جهودان گروهی کم دانانند.(ص 13)
مایگان،بمعنی ماه(سی روز):و چون بمدینه آمد مقدار هفده مایگان یا شانزده...(ص 50)؛و نماز سوی بیت المقدس کرد هفده مایگان و هژده نیز گفتهاند و شانزده نیز گفتهاند...؛گفت که ایشان را چه برگردانید از آن قبله که نماز کردندی بر آن جانب هفده مایگان...(ص 84)
مرگی،بجای مرگ:و نه اندر آتش مرگی و راحت باشد.(ص 15)
فرستید،بجای فرستاد.(ص 41،مکرر)
وابشاوانم،ترجمهء اضطرّه؛در ترجمهء:ثم اضطرّه الی عذاب النّار گوید: و لکن کافر را وابشاوانم اندران جهان بپای واهی دردناک...(ص 71).
دو موضع گردن بردتر آمده است،یکی در صفحهء 58 در ترجمهء:و ایّ احد اظلم علی نفسه و اعتی(در متن اغنی؟)و اجری علی خالقه گوید:کیست از مردمان بر خویشتن بیدادگرتر و ز خداوند تعالی گردن بردتر و بر خداوند خود دلیرتر...،و دیگر بار در ترجمهء:و ایّ احد اظلم علی نفسه و اعتا و اجرا علی خالقه گوید:کیست بر تن و جان خود بیدادگرتر و بر خداوند تعالی دلیرتر و ز خداوند گردن بردتر.
*** اکنون که مختصری در بیان اهمیّت این کتاب گفته شد مناسب است یادآوری شود که این نخستین نشریه از سلسلهء عکس نسخههای خطّی است که بنیاد فرهنگ ایران بعهده گرفته است و نشریهء دوم آن چاپ عکس نسخهء خطی کتاب الابنیه عن حقائق الادویه است که آن نیز در اسفند 1344 منتشر شده است.
چاپ عکس نسخههای منحصر بفرد طرح پنجم از طرحهای اجرائی سال 1344 بنیاد فرهنگ ایران است که از طرف مدیر کلّ آن آقای دکتر پرویز خانلری تدوین شده و باطّلاع هیئت امنا رسیده و مورد تصویب واقع گردیده است.طرحهای دیگر آن عبارتست از:تألیف لغت نامه و تاریخ زبان فارسی و ترجمهء کتابهای راجع به ایران و تأسیس کتابخانهء ایران و چاپ آثار هنری ایران و چاپهای کتابهای علمی قدیم و کمک به کتابخانههای عمومی است.
با آنکه بیش از یکسال و چند ماه از تأسیس بنیاد فرهنگ ایران و تصویب طرحهای فوق نمیگذرد در اجرای کلیهء این طرحها پیشرفتهای مهمّی حاصل شده است که بیشتر مرهون عنایت و تشویق علیا حضرت شهبانوی ایران مؤسس و ریاست افتخاری بنیاد و حسن اداره و فعالیت و بصیرت و کفایت آقای دکتر پرویز خانلری مدیر کل آن میباشد.در طرح مربوط به لغتنامه یک سلسله فرهنگهای علمی و فنی پیشبینی شده است و نخستین نشریه که فرهنگ اصطلاحات نفت است بسه زبان فارسی و روسی و انگلیسی تألیف آقای جلال الدّین توانا منتشر شده است. در طرح لغتنامه فرهنگهای پهلوی نیز گنجانده شده است و لغتنامهء هوزوارش و لغتنامهء بندهشن آمادهء چاپ است.در طرح مربوط به طبع کتابهای علمی قدیم فارسی،شمارنامهء محمّد بن ایوب طبری طبع شده و میزان الحکمهء خازنی در تعیین وزن مخصوص اجسام آمادهء چاپ است و نزهة الارواح در علم موسیقی تحت طبع است. در طرح مربوط بتاریخ زبان فارسی جلد اول تاریخ زبان فارسی شامل اصول و کلیّات علمی این فن تألیف آقای دکتر خانلری به چاپخانه فرستاده شده است.در طرح مربوط به کتابخانهء فرهنگ ایران تاکنون قریب پنج هزار جلد دربارهء زبان و تاریخ و جغرافیا و ادبیات و منابع طبیعی ایران فراهم شده است.
برای اجرای کامل این طرحها و طرحهای دیگر کمک بعضی مؤسسات مالی و صنعتی دولتی تنها کافی نیست.توانگران ایرانی که میخواهند قسمتی از عایدات خود را صرف کارهای اساسی که بنفع پیشرفت دانش و فرهنگ ایران باشد اختصاص دهند باید از مشاهدهء آثار این بنیاد بر سر شوق آیند و در اجرای مقاصد آن همکاری کنند.هیچ عمل خیری باندازهء کمک به پیشرفت دانش و فرهنگ و تعمیم آن شریف و بیشائبه نیست.
(1)-به فتح اول و سوم سکون دوم و چهارم و پنجم،بر وزن«ده مرد».(مجله یغما)
(1)-به ضم اول و فتح سوم.(مجلهء یغما)
(1)-به فتح اول.(مجله یغما)
گردن برد،ظاهرا بمعنی مستکبر و سرکش و ترجمهء عاتی؛در ترجمهء اعتی در (1)-به ضم اول و سوم.(مجله یغما)